یکشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۳ |۱۳ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 15, 2024
کد خبر: 280750
۱۵ خرداد ۱۳۹۱ - ۱۵:۲۳

امیر المومنین که شیر میدان رزم بود و دلاور مردان در برابر هیبت و شجاعت او زانو می زدند، وقتی به کودکان یتیم و خردسالان بی پناه می رسیدند، همچون کودکان با آنها بازی می کردند زمامداری بودند که ریاست او را فریب نداد.

  سرویس علمی و فرهنگی خبر گزاری حوزه چند حکایت خواندنی از آن حضرت را تقدیم می کند.

خنداندن يتيمان

قنبر مى گويد:روزى امـام عـلى عـليه السّلام از حال زار يتيمانى آگاه شد، به خانه برگشت و برنج و خـرمـا و روغـن فـراهـم كـرده در حـالى كـه آن را خـود بـه دوش كـشـيـد، مـرا اجـازه حمل نداد، وقتى بخانه يتيمان رفتيم غذاهاى خوش طعمى درست كرد و به آنان خورانيد تا سير شدند.

سـپـس بـر روى زانـوهـا و دو دسـت راه مـى رفـت و بـچـّه ها را با تقليد از صداى بَع بَع گوسفند مى خنداند،

بچّه ها نيز چنان مى كردند و فراوان خنديدند.

سپس از منزل خارج شديم

گفتم : مولاى من ، امروز دو چيز براى من مشكل بود.

اوّل : آنكه غذاى آنها را خود بر دوش مبارك حمل كرديد.

دوم : آنكه با صداى تقليد از گوسفند بچّه ها را مى خندانديد.

امام على عليه السّلام فرمود :

اوّلى براى رسيدن به پاداش ،

و دوّمـى بـراى آن بـود كـه وقـتـى وارد خـانه يتيمان شدم آنها گريه مى كردند، خواستم وقتى خارج مى شوم ، آنها هم سير باشند و هم بخندند. شجره طوبى ص 407 ـ و ـ دُرَرُ المطالب

قبول ميهمانى

حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام دعوت خويشاوندان ، فرزندان ، و دختران خود را مى پذيرفت .

در شهر بصره دعوت ميهمانى علاءبن زياد را پذيرفت .

و در شهر مدينه حتّى دعوت ميهانى دوستان غير عرب ، از نژادهاى گوناگون ، و ايرانيان را رد نمى كرد،

روزى پـس از قـبـول مـهـمـانى يك مسلمان ايرانى و صَرف حلواى نوع ايرانى ، علّت آن را پرسيد.

به امام على عليه السّلام گفته شد كه ؛

به مناسبت عيد نوروز اين حلواى ايرانى تهيّه شد.

امام على عليه السّلام به مزاح فرمود :

آيا نمى شود، هر روز، نوروز باشد؟ شرح ابن ابى الحديد ج 11 ص 274

نكوهش از آداب جاهلى ذلّت بار

 بـسـيـارى از پـادشـاهـان و قـدرتـمـنـدان در طـول تـاريـخ مـردم را وادار مـى كردند كه در بـرابـرشان به خاك بيافتند، كُرنش كنند، خم شوند، و انواع ذلّت پذيرى ها را برخود هموار كنند.

وقـتى حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام براى رفتن به صفّين به شهر انبار رسيد ديـد كه مردم شهر تا امام على عليه السّلام را ديدند از اسب ها پياده شده ، و در پيش روى آن حضرت شروع به دويدن كردند.

حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام علّت را پرسيد.

گفتند :

يك رسم محلّى است كه پادشاهان خود را اينگونه احترام مى كرديم .

امام على عليه السّلام ناراحت شد و فرمود:

فَقَالَ : وَاللّهِ مَا يَنتَفِعُ بِهذَا اءُمَرَاؤُكُم !

وَإِنَّكُم لَتَشُقُّونَ عَلَى اءَنفُسِكُم فِى دُنيَاكُم ، وَتَشقَونَ بِهِ فِى آخِرَتِكُم .

وَمَا اءَخسَرَ المَشَقَّةَ وَرَاءَهَا العِقَابُ، وَاءَربَحَ الدَّعَةَ مَعَهَا الاَْمَانُ مِنَ النَّارِ!

(بـه خـدا سـوگـنـد! كه اميران شما از اين كار سودى نبردند، و شما در دنيا با آن خود را بـه زحـمـت مـى افكنيد، و در آخرت دچار رنج و زحمت مى گرديد، و چه زيانبار است رنجى كه عذاب در پى آن باشد، و چه سودمند است آسايشى كه با آن امان از آتش جهنّم باشد.) -حكمت 37 نهج البلاغه

الگوهای رفتاری امام علی (ع)- مرحوم دشتی

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha